محل تبلیغات شما

تاریخ ایران



نبرد جلولا نام یکی از جنگ های مهم ایرانیان با اعراب در سال ۶۳۷ میلادی است. جنگ جلولا در محلی به نام جلولا اتفاق افتاده و به همین خاطر این جنگ موسوم به جنگ جلولا شد.

پس سقوط شهر افسانه ای کتسپون (تیسپون)، یزدگرد سوم و اشراف زادگان ایرانی تیسپون را ترک کرده و به طرف شهری به نام حلوان رهسپار شدند تا فرصت آن را داشته باشند تا مقدمات ادامۀ جنگ با مسلمانان را فراهم آورند، و بتوانند ایالت های از دست رفته و از همه مهم تر پایتخت را باز پس گیرند.


اما در این سوی میدان سعد بن ابی قاص سردار سپاه مسلمانان پس از آگاهی یافتن از این عمل پادشاه ایران، کس نزد خلیفه مسلمانان فرستاد و از او کسب تکلیف کرد. عمر خلیفه مسلمانان نیز به وی دستور داد تا وی در تیسپون بماند و در عوض برادر زاداه اش هاشم بن عتبه را سپاهیان اسلام به تعقیب پادشاه ایران برود. به خاطر همین قعقاع بن عمر از طرف سعد ماموریت یافت تا با قسمتی از سپاه تازی ها به عنوان مقدمه سپاه در پیشاپیش سپاهی که قرار بود به فرماندهی هاشم بن عتبه عازم حلوان شود، حرکت کند.


سعد وقاص به تصور اینکه یزدگرد پادشاه ایران در حلوان است این نیرو را به حلوان فرستاد. اما پادشاه ایران حلوان را ترک کرده بود. در پاییز سال ۶۳۷ میلادی فرمانداران چند ایالت ایران برای جبران شکست قادسیه و از دست دادن تیسپون، قلعه ای مستحکم و تسخیر ناپذیر جلولا گرد هم آمدند. فرماندهی این نیروها بر عهده کسی جز مهران، فرماندار شهر راگا (ری) نبود. خاندان مهران از دیرباز در دستگاه ساسانیان خدمت می کردند و یکی از خاندان های بزرگ آن دوران به شمار می رفتند و مهران فرمانده سپاه جلولا نیز از همین خاندان بود. مهران در جلولا چیزی در حدود ۴ هزار تن سوار و پیاده پارسی در اختیار داشت.




سپاهیان تحت فرماندهی هاشم بن عتبه که به دستور سعد وقاص به طرف حلوان در حرکت بودند در مسیر خود در جلولا با تعجب با نیروهای ایرانی رو به رو شدند. چون ایرانیان به تعداد بیشمار سپاهیان مسلمانان پی بردند بهتر آن دیدند تا در دژ جلولا حصاری بشوند و جنگ را در بالای حصارهای بلند و مستحکم جلولا ادامه دهند. مسلمانان نیز با حصاری شدن ایرانیان، دژ را مانند نگین یک انگشتر در میان گرفته و آن را به محاصره درآوردند. ایرانیان که در دژ در بالای حصارهای بلند دژ جلولا می جنگیدند به وسیله دسته های اعزامی از شهر حلوان پشتیبانی کامل می شدند و گهگاهی هم با شجاعت از دژ بیرون آمده و با دشمن خود می جنگیدند.


با به درازا کشیده شدن محاصره دژ دسته ای دیگر از سپاهیان عرب به کمک دسته های پیشین آمدند و تعداد سپاهیان مسلمانان به بیش از ۴۰ هزار نفر رسید ولی با این وجود سپاهیان ایران به خوبی از خود دفاع می کردند و محاصره دژ به بیش از سه ماه رسید.


با طولانی شدن محاصره قلعه و کمبود آذوقه و آب در دژ مهران تصمیم گرفت که از دژ بیرون آمده و مستقیما با سپاه عرب بجنگد و عاقبت سپاه کوچک ایران از دژ بیرون آمدند و طی نبردی شدید با اعراب گروه بسیاری از مسلمانان را بر خاک هلاک افکندند و جنگ با اینکه تعداد سپاه مسلمانان چندین برابر تعداد ایرانیان بود، اما برتری ازآنِ سپاه ایران بود و تنها در عرض چند ساعت توانستند تلفات بسیار سنگینی بر سپاه مسلمانان وارد آورند. اما در اینجا هم بخت از روی ایرانیان روی برتافت و ناگهان گرد خاک عظیمی از جانب مقابل بر آنها وزیدن گرفت و دنیا را در چشمان ایرانیان تیره و تار ساخت و موجبات ضعف سپاه ایران و پیروزی مسلمانان را فراهم آورد و همچون جنگ قادسیه بار دگر طوفان های ریگ به مدد اعراب آمده و باعث شکستی دیگر برای سپاه ساسانی شد. سپاه ایران که دچار آشفتگی و از هم پاشیدگی عجیبی پس از طوفان ریگ شده بود با دستور مهران دست به عقب نشینی زده و به سوی شهر حلوان عقب نشستند.


مسلمانان پس از این پیروزی دژ جلولا را که بدون مدافع مانده بود را تصرف کردند، و در تعقیب ایرانیان به شهر حلوان رسیدند در آنجا هم نبردی بسیار سهمگین میان سپاه بی روحیه ایران و مسلمانان درگرفت. سربازان ایرانی بی آن که روحیه ای برای ادامه نبرد داشته باشند جنگی را ادامه دادند که سرانجام آن به جز تیره روزی، تباهی و شکست نبود. در این جنگ هم بسیاری از سربازان ایرانی از جمله سردار بزرگ ایران مهران” در راه دفاع از میهن جان باختند. مسلمانان پس از این پیروزی وارد شهر حلوان شدند و دست به تاراج گشودند و غنائم بسیار زیادی نصیب مسلمانان شد. به نوشته مورخان سهم هر سپاهی عرب از غنائم پس از ارسال خمس آن به مدینه بیش از ۱۰۰۰ درهم بود.

شکست در جلولا و از دست رفتن یکی از پایگاه های مهم ایرانیان در حلوان دولت ایران را بیش از پیش در تنگنا و سختی قرار داد. یزدگرد سوم هم پس از آگاهی از شکست جلولا تصمیم گرفت که دست به یک نبرد قطعی بزند.


ﺩﺭ ﺍﻳﺮﺍﻥ ﺑﺎﺳﺘﺎﻥ ﺍﻋﻢ ﺍﺯ ﻫﺨﺎﻣﻨﺸﻴﺎﻥ ، ﺍﺷﻜﺎﻧﻴﺎﻥ ﻭ ﺳﺎﺳﺎﻧﻴﺎﻥ ﻳﻚ ﻣﻮﺭﺩ ﺟﺎﻟﺐ ﻭ ﺷﮕﻔﺖ ﻛﻪ ﺩﺭ ﻣﻴﺎﻥ ﺍﻳﺸﺎﻥ ﺑﻪ ﻧﻴﻜﻰ ﻣﺮﺳﻮﻡ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺑﺮﺍﻯ ﺁﻧﺎﻥ ﻣﻬﻢ ﻭ ﺑﺮ ﺁﻥ ﺍﺳﺘﻮﺍﺭ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﻧﺎﻡ ﻫﺎﻳﻰ ﺑﻮﺩ ﻛﻪ ﺑﺮﺍﻯ ﻓﺮﺯﻧﺪﺍﻧﺸﺎﻥ ﺍﻧﺘﺨﺎﺏ ﻣﻴﻜﺮﺩﻧﺪ .
ﺍﻳﺮﺍﻧﻴﺎﻥ ﺍﺯ ﻋﻬﺪ ﺑﺎﺳﺘﺎﻥ ﻧﺎﻡ ﻫﺎﻯ ﺑﻴﮕﺎﻧﻪ ﻭ ﺑﻰ ﻣﻌﻨﻰ ﺭﺍ ﺑﺮ ﻓﺮﺯﻧﺪﺍﻥ ﺧﻮﻳﺶ ﻧﻤﻰ ﻧﻬﺎﺩﻧﺪ ﺩﺭ ﺍﻳﻦ ﺯﻣﻴﻨﻪ ﺳﺨﻨﺎﻥ ﺧﺴﺎﻧﺘﻮﺱ ﻭ ﻫﺮﻭﺩﺕ ﻛﻪ ﺩﺭ ﻛﺘﺎﺑﻬﺎﻳﺸﺎﻥ ﺍﺯ ﺗﻤﺪﻥ ﻭ ﻓﺮﻫﻨﮓ ﭘﺎﺭﺳﻰ ﺳﺨﻦ ﺑﻪ ﻣﻴﺎﻥ ﺁﻭﺭﺩﻩ ﺍﻧﺪ ﺑﺎ ﻭﺍﻗﻌﻴﺖ ﺗﺎﺭﻳﺦ ﭘﺎﺭﺳﻴﺎﻥ ﻳﻜﺴﺎﻥ ﻭ ﺟﺎﻟﺐ ﺍﺳﺖ.



ﻫﺮﻭﺩﻭﺕ ﺩﺭ ﻛﺘﺎﺏ ﺧﻮﺩ ﻣﻴﻨﻮﻳﺴﺪ :
” ﺗﺎ ﻛﻨﻮﻥ ﺩﺭ ﻣﻮﺭﺩ ﺁﺩﺍﺏ ﭘﺎﺭﺳﻴﺎﻥ ﺳﺨﻦ ﺯﻳﺎﺩ ﺑﻪ ﻣﻴﺎﻥ ﺁﻭﺭﺩﻩ ﺍﻡ ﺍﻣﺎ ﻳﻚ ﻣﻮﺭﺩ ﺷﮕﻔﺖ ﻭ ﻋﺠﻴﺐ ﻣﻴﺎﻥ ﺍﻳﺮﺍﻧﻴﺎﻥ ﻣﺮﺳﻮﻡ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﻣﻦ ﺑﺪﺍﻥ ﭘﻰ ﺑﺮﺩﻩ ﺍﻡ ﺍﺳﺎﻣﻰ ﻭ ﻧﺎﻡ ﻫﺎﻯ ﺁﻧﺎﻥ ﺍﺳﺖ. ﻧﺎﻡ ﻫﺎﻯ ﭘﺎﺭﺳﻴﺎﻥ ﻫﻤﻪ ﺩﻻﻟﺖ ﺩﺍﺭﻧﺪ ﺑﺮ ﺟﺸﻦ ﻫﺎ ﺑﻬﻰ ﻫﺎ ﻭ ﺧﻮﺷﻰ ﻫﺎﻯ ﺟﺴﻤﻰ ﻭ ﺭﻭﺣﻰ ﻛﻪ ﻫﺮﮔﺎﻩ ﻛﺴﻰ ﺑﺨﻮﺍﻫﺪ ﺑﺮ ﺍﻳﻦ ﻧﺎﻡ ﻫﺎ ﺍﻧﺪﻳﺸﻪ ﻭ ﺗﺤﻘﻴﻖ ﻛﻨﺪ ﺁﮔﺎﻩ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺷﺪ ﻛﻪ ﻫﻤﻪ ﻧﺎﻡ ﻫﺎﻯ ﺍﻳﺮﺍﻧﻰ ﭼﻨﻴﻦ ﺍﻧﺪ ”
ﻫﻤﭽﻨﻴﻦ ﺩﺭ ﺍﻳﺮﺍﻥ ﺑﺎﺳﺘﺎﻥ ﻫﺮﮔﺎﻩ ﻧﻮﺯﺍﺩﻯ ﺩﺭ ﻣﺎﻩ ﻣﻬﺮ ﻣﺘﻮﻟﺪ ﻣﻴﺸﺪ، ﺑﻪ ﻣﻨﺎﺳﺒﺖ ﻓﺮﺧﻨﺪﮔﻰ ﻭ ﺷﻜﻮﻩ ﺟﺸﻦ ﻣﻬﺮﮔﺎﻥ ﻧﺎﻡ ﺁﻥ ﻓﺮﺯﻧﺪ ﺭﺍ ﺑﺎ ﻣﻬﺮ ﺍﻧﺘﺨﺎﺏ ﻣﻴﻜﺮﺩﻧﺪ ﻣﺎﻧﻨﺪ :
ﻣﻬﺮﺍﻧﮕﻴﺰ ، ﻣﻬﺮﺍﻥ ، ﻣﻬﺮﭼﻬﺮ ، ﻣﻬﺮﮔﺎﻥ ، ﺁﺫﺭﻣﻬﺮ، ﻣﻬﺮﻧﻮﺵ ، ﻣﻬﺮﺩﺍﺩ، ﻣﻬﺮﻧﻮﺍﺯ ﻭ….
به راستی اوج ادب و فرهنگ در میان ایرانیان باستان قابل کتمان نیست…

روی هم رفته سلسلۀ سلوکیان نه تنها موفق به سامان دادن امپراتوری اسکندر نشد، بلکه با حکومت آشفته و رو به ضعف خود رفته رفته اسباب کمرنگ شدن و سرانجام از هم پاشیدن امپراتوری اسکندر را فراهم آورد و ثابت کرد که ردای حکومت بزرگ و گسترده و چند ملیتی هخامنشیان برایش بسیار گشاد است!


تنها در مدتی کمتر از یک قرن از آن همه هیاهویی که اسکندر به راه انداخته بود، چیزی به جز صحبت و یاد آنان در خاطر مردمان باقی نماند و سلسله سلوکی که پس از مرگ اسکندر تشکیل شد نیز دیری نپایید و در اندک مدتی مغلوب دو قدرت جوان یعنی اشکانیان و روم شد.


ما برای بررسی علل ناکامی اسکندریان در ایران با کمبود منبع رودررو هستیم. با این همه کسی که به تاریخ حملۀ اسکندر به ایران و تاریخ جانشینان او می پردازد، بی درنگ می تواند برای این ناکامی دو دلیل عمده بیابد: بریدن شگفت انگیز پیوند اسکندر و اسکندریان از سرزمین مادری خود یعنی مقدونیه و یونان و دوم خونسردی و بی تفاوتی کشنده و از پای در آورندۀ ایرانیان در رویارویی با تازش بیگانگان. این خصیصه در تاریخ پس از اسکندریان نیز بارها نقش تعیین کنندۀ خود را بازی کرده است. دربارۀ نتیجۀ حملۀ عرب ها، سلجوقیان، مغول ها و تیموریان به ایران به کفایت سخن رفته است و در اینجا اشاره به آن ملال آور خواهد بود. ایرانیان با فرمانروایان نامیمون خود نیز همواره از این خصیصۀ خود استفاده کرده اند.


شگفت انگیز است که از آن همه کوشش برای هلنی کردن فرهنگ ایرانی در زمان اسکندریان، به زحمت می توان نشانی یافت و از آن همه اسکندریه هایی که در خاک ایران ساخته شده بودند نه اسکندرون، چهارمین بندر مهم ترکیه، بر جای مانده است و نه اسکندریه، دومین شهر بزرگ مصر. ما دیروز به جای این که چیزی از اسکندر بگیریم او را در افسانه های خود به مقام مقدسی فرستاده ایم و امروز تنها به زحمت می توان گمان برد که سولوقون یا سولقون تهران یکی از سلوکیه های جانشینان اسکندر باشد.


این هم ناگفته نماند که آسیای صغیر باستان نیز به رغم حضور چشمگیر و درازمدت یونانیان در آنجا چندان تاثیری از یونان نپذیرفت که بتوان از آن به نام یک تحول فرهنگی یاد کرد. در یک مقایسۀ گذرا شاید بتوان به حضور ایرانیان در آسیای مرکزی، آسیای صغیر، آسیای مقدم، قفقاز، بخش هایی از شبه قارۀ هند و باریکۀ غربی چین و نیمی از ترکستان اشاره کرد. در همۀ این سرزمین ها بی درنگ در می یابیم که ایرانیان روزگاری در آنجا ها حضور داشته اند. دست کم یک سوم از نام های آبادی های برخی از این سرزمین ها ایرانی است، بگذریم از یادگاری های فرهنگی.


شگفت انگیز است که حتی اروپاییان واژه های ناو” و لنگر” را به جای این که از یونانیان دریانورد بیاموزند از ما گرفته اند. بماند که یونانیان از حدود ۵۰۰ پیش از میلاد ادب مکتوب دارند و ما تازه، پس از آغازی ناچیز در زمان انوشیروان، و پس از اسلام به طور جدی، دارای ادب مکتوب شده ایم.


سلوکیان حدود ۸۰ سال بر ایران حکومت کردند تا اینکه اشکانیان به سرکردگی اشک بر علیه سلوکیان دست به قیام زد و این آغازی بود بر پایان سلوکیان و یونانیان در ایران.


انوشیروان ساسانی در ادبیات و داستان‌ها همواره نماینده داد و عدل بوده است، این موضوع نشان می‌دهد که اقدامات وی در هنگام فرمانروایی با داد و عدل در ذهن مردم جلوه گر شده است و داستان‌های درست یا نادرست پیرامون دادگری این شاه ساسانی نوشته‌اند، در این میان داستان انوشیروان و مرد کفشگر که در شاهنامه آمده است به گمان برخی رنگ و بوی دیگری داشته و حتی از نظر آنها ویژگی دادگری انوشیروان را تحت تاثیر قرار می‌دهد! برخی از نویسندگان بدون بررسی دقیق این داستان و بدون توجه به بخش‌های دیگر شاهنامه، نتیجه گرفتند که در روزگار ساسانی سواد آموختن، انحصاری بوده است و مردم عادی حق درس خواندن را نداشتند و همین داستان را گواه نوشته خود آورده اند! این در حالی است که شواهد گوناگون نشان می‌دهد که آموختن خواندن و نوشتار برای عموم مردم آزاد بوده است. در آن داستان انوشیروان صرفا اجازه نمی‌دهد که فرزند یک کفشگر ثروتمند پس از پول زیادی که به شاهنشاه می‌دهد، در طبقه دبیران قرار گیرد. دبیران در روزگار ساسانی حساس ترین و رازمند ترین کارها را بر عهده داشتند که از جمله می‌توان به دسته‌های کاری مربوط به دادگستری، مالیات، درآمد ویژه پادشاه، امور آتشکده‌ها و… اشاره کرد. بنابراین ورود فرزند یک شخص ثروتمند به این طبقه صرفا به دلیل داشتن پدر ثروتمند مقدور نبود.

نگاهی متفاوت به داستان انوشیروان و مرد موزه فروش

مجلس مناظره زرتشتیان و مزدکیان در دربار خسرو انوشیروان.

نویسنده مقدمه: کوروش شهرکی

داد و دادگری شاید نیکو ترین ویژگی یک انسان باشد، حال اگر آن فرد شاه باشد و بر جان ها و مال های مردمان حکم براند ارزش دادگر بودن برای این فرد دوچندان خواهد شد، این را ما ایرانیان که قرن هاست  از حاکمان خود مطالبه دادگری کرده ایم و تاکنون جز انگشت شمار موردی به آن نرسیده ایم بیش از هرکس دیگری میدانیم.

انوشیروان ساسانی در ادبیات و داستان ها همواره نماینده داد و عدل بوده است ، دادگری این پادشاه هزاران سال زبانزد ایرانیان بوده است به گونه ای که سعدی در اینباره می سراید:

بعد از هزار سال که نوشیروان گذشت  …   گویند از او هنوز که بودست عادلی

دادگری و عدل همواره در ادبیات ایران به دنبال نام انوشیروان آمده است ، این موضوع نشان میدهد که اقدامات وی در هنگام فرمانروایی به شکلی همراه با داد و عدل اذهان عمومی مردم جلوه گر شده است و داستان ها درست یا نادرست پیرامون دادگری این شاه ساسانی نوشته اند ، در این میان داستان انوشیروان و مرد کفاش که در شاهنامه آمده است به گمان برخی رنگ و بوی دیگری داشته و حتی از نظر آن ها ویژگی دادگری انوشیروان را تحت تاثیر قرار میدهد.

داستان انوشیروان و کفشگر
داستان اینست که: سپاه انوشیروان -در عین پیروزی- در پشت کنده» (خندق) می‌ماند، سربازان به پول، ابزار و خوراک نیاز دارند. خزانه‌ی موجود تهی است. نوشیروان دستور می‌دهد که از خزانه مازندران پول هزینه‌ها آورده شود. بوذرجمهر» می‌گوید: هم اکنون به پول نیاز است و راه فراهم کردن آن آسان. انوشیروان به او میگوید چگونه؟ پاسخ می‌دهد که مردم ایران همه دارای اندوخته‌اند و اگر پیام شاه به آنان برسد، این هزینه را به وام به شاه خواهند داد، انوشیروان میفرماید که این کار انجام دهید.

بوذرجمهر کسی را به پیامبری در میان مردم میفرستد و آن پیام آور، پیام انوشیروان را به مردم می‌رساند. از آن میان، کفشگرِ موزه فروشی، سخن پیامبر را می‌شنود و می‌گوید: من این پول را میپردازم. کپان و ترازو می‌آورند و درم و دینار» را وزن می‌کنند و به فرستاده نوشیروان می‌دهد- بی آنکه از او رسید یا سندی بخواهد- کفشگر به فرستاده نوشیروان میگوید: خواهشی دارم که بوذرجمهر واسطه انجام آن شود و آن اینست که: پسری دارم، در رسیده و -شاید درس خوانده- و یارمند برای کار بزرگ، پیامبر خواهش او را می‌پرسد، پیامش را به بوذرجمهر می‌رساند که: کفشگر می‌گوید: می‌خواهم فرزندم در رده‌ی دبیران» شاه قرار گیرد؛ این پیام به بوذر جمهر می‌رسد و او به انوشیروان می‌گوید و انوشیروان نمی‌پذیرد…

نویسندگان بی معرفت – بی آنکه داستان را با ژرفی بخوانند- خامه را به گردش در آورده و نوشته‌اند که: در روزگار ساسانی سواد آموختن، انحصاری بوده است و جز طبقه‌ی ویژه‌ای حق یاد گرفتن و درس خواندن را نداشتند و همین داستان را گواه نوشته خود آورده اند، حال آنکه از کهن ترین روزگار تا سده حاضر در ایران:

به هر برزن دبستان» بدی  …   همه جای آتش پرستان بدی

آتش پرست» یعنی پرستار و نگهدار و پاسدار آتش. این آتش پرستان» مانند ملایان در روستا ها و برزن های ایران -که معمولا متولیان مسجد ها بوده اند- معلم مکتب خانه‌ها نیز بوده‌اند. روستاییان – در هر پایگاهی- می‌توانستند با پرداخت چیزی اندک (گندم، برنج، روغن و…) و فراهم کردن زندگی بسیار ساده آنان، فرزندان خود را نزد آن ملایان به فرا گرفتن خواندن و نوشتن بگذارند. در همین بخش آنجا که نماینده انوشیروان برای یافتن خواب گزار به مرو» می‌رسد- یکی از همین مکتب خانه‌ها را می‌بیند که موبدی کودکان آن برزن را- بی هیچ تبعیضی درس می‌دهد، یعنی:

 یکی از ردان نامش آزاد سرو   …   ز درگاه خسرو بیامد به مَرو

بیامد همی گرد مرو و بِجُست   …   یکی موبدی دید بازَند و اُست

همی کودکان را بیاموخت زند   …   به تندی و به خشم و به بانگ بلند

که درست مکتب خانه‌های روستایی روزگاران تا پنجاه سال پیش را به یاد می‌آورد… می‌بینیم که برای سواد آموزی، هیچگاه منعی درکار نبوده است. به ویژه که در روزگار ساسانیان سفارش شده که؛ نخستین وظیفه پدر و مادر باسواد کردن فرزندان خویش است، هر ایرانی باید خردمند» و دادگر» باشد:

 زیزدان و از ما بر آن کس درود   …   که تارش خرد» باشد و داد» پود

زما باد بر جان آن کس درود   …   که داد» و خرد» باشدش تار و پود

دگر آنکه دانش» مگیرید خوار …  اگر زیر دستید» اگر شهریار»

در بزم دوم انوشیروان با بوذرجمهر و موبدان، بوذرجمهر در پاسخ پرستنده‌ای که می‌پرسد: … که اندر جهان کیست کاو بی گزند» می‌گوید:

سپردن به فرهنگ» فرزند خُرد   …   که گیتی به نادان نباید سپرد

مردم همه باید دانش» فرابگیرند چه زیردست» و از طبقه پایین باشند، چه شهریار»، شاهزاده و از طبقه بالا … بوذرجمهر که به بالاترین پایگاه اجتماعی روزگار ساسانی رسید خود از طبقه پایین اجتماع بود.


سکه طلای ساسانی منقش به چهره هرمز دوم.

خواننده این گفتار با چشم و دل باز و روشن بنگرد و بیندیشد که کفشگر» می‌خواهد در برابر کار بزرگی که انجام داده، پسرش به پایگاه دبیری برسد. رسیدن به پایگاه دبیری» آیین نامه ویژه خود را دارد – به جز استثنا ها- باید نوجوان را به فرهنگیان و فرنگستان» فرستاد. فرنگستان و فرهنگیان مانند دانشگاه‌ها و دانشکده‌های ویژه‌ی امروزین بوده است.

چرا دیو چشم تو را خیره کرد؟»

با پول و رشوه نمی‌شود کسی را به پایگاهی که درخور او نیست، برگماشت. هرکسی جایی و پایگاهی دارد. اگر هرکسی در غیر جای خود جای گیرد» تباهی و نکبت جهان را فرامی‌گیرد. زیرا: زیبایی و هنجار، یعنی: قرار گرفتن هرکس و هرچیز در جای مناسب خود».

دبیر»: در روزگار ساسانی و حتا دوره‌ی اسلامی حساس ترین و رازمند ترین کارها را بر عهده داشت. برای آنکه به این معنا و مفهوم برسیم. اندکی آن را می‌کاویم:

در روزگار ساسانی دبیری» پایگاه و اشکوبِ» ویژه‌ای که در درون خود به هفت دسته بخش می‌شد، بدینسان:

● داد دیبهر یا دبیر احکام حقوقی و دادگستری

● شهرآمار دیبهر یا دبیر مالیات و درآمد کشور

● کذک آمار دیبهر یا دبیر درآمد ویژه ی پادشاه

● کنزآمار دیبهر یا دبیر خزانه

● آخور آمار دیبهر یا دبیر اصطبل شاهی

● آتش آمار دیبهر یا دبیر امور آتشکده ها

● روانگان آمار دیبهر یا دبیر اوقاف و امور خیریه

در فتوح البلدان در بین دبیران دوره ساسانی به عنوان صاحب امام» نیز برمیخوریم. صاحب امام، متصدی مُهرهای پادشاه و به عبارت دیگر، مُهردار سلطنتی بود.

در دوره ساسانی طبقه دبیران، از طبقات ممتاز و از ارکان مملکت به شمار می‌رفتند و به همین جهت، شغل دبیری به خاندان اشراف و بزرگ زادگان اختصاص داشته. (۱)

دکتر محمد محمدی ملایری در همین جستار به داستان انوشیروان و کفشگر» در شاهنامه فردوسی اشاره می‌کند و در پانویس همین جستار می‌نویسد:

بعضی از نویسندگان از این اشعار فردوسی چنین استنباط کرده اند که به مکتب رفتن و درس خواندن، برای عامه ممنوع بوده، این استنباط بی اساس است. آنچه ممنوع بوده و احتیاج به اجازه شاه داشته نه به مکتب رفتن و درس خواندن، بلکه ارتقا به مقام دبیری بود» (۲)

دریافت استاد دکتر محمد محمدی، تنها دریافت درست و آگاهانه‌ای بوده است که تاکنون از این داستان» شده است. این استاد صاحب نظر در دو کتاب پرارزش خودآگاهی های با ارزشی را فراهم کرده است که سزاوار آفرین بسیار است. (۳)

در ایران دوره ساسانی، چنانکه پیشتر یادآور شدم، بوذرجمهر که کودکی روستایی و در دیاری دور افتاده بود، بر اثر تیز هوشی، دانایی و خردمندی به بالاترین پایگاه اجتماعی برگزیده شد و هیچ روشن نیست که پدر او از کفشگر بالاتر بوده است. یعنی هیچ شایستگی، یارمندی و سزاواری نادیده گرفته نمی‌شد.

اکنون به همین داستان انوشیروان و کفشگر» می‌پردازیم و درمیابیم که کار انوشیروان از چند جهت درخور نگرش است: یکی آن که آزادی کار و کسب تا آنجا بود که کفشگری می‌توانست دارای آنچنان سرمایه و دارایی خیره کننده‌ای باشد و کسی از کارگزاران حکومتی حق به او را نداشته باشد.

دوم آنکه مردم تا آنجا به فرمانروایان خود باور داشتند که با یک اشاره، چنان اندوخته کلان سالیان دراز عمر خود را در کف اخلاص پیشکش کنند.

سوم که بالاترین کار انوشیروان است، این است که: دربرابر چنان بخششی، کاری خلاف آیین و بُنداد» جامعه انجام نمی‌دهد و دارایی کفشگر را، بی آنکه کسی به آن چشم بد داشته باشد، به او باز می‌گرداند. خواننده این گفتار، در هیچ زمان و در هیچ حکومتی، چنین پاکبازی را سراغ ندارد . می‌بینیم که حکومت ساسانی، در مرز دولت» و نزدیک به معنی و مفهوم دولت» بوده است. حال و کار و زمان و هنگامه‌ی جنگ را در نظر آورید تا به عظمت کار پی ببرید.

پیرامون این نکته -بویژه در هنگام جنگ- و این بلند نظری می‌شود داستانی به بزرگی بینوایان ویکتورهوگو نوشت!



منابع
– شهرکی ،  کوروش (۱ خرداد  ۱۳۹۸). داستان انوشیروان دادگر و کفشگر». پایگاه خردگان.

نشانی رایاتاری: https://kheradgan.ir/?p=20045

– این نوشتار حاوی بخش‌هایی از مقاله ارزشمند انوشیروان دادگر بود» دکتر محمودی بختیاری بوده است.

– محمودی بختیاری، علیقلی (اسفند ۱۳۸۴)، انوشیروان دادگر بود»، ماهنامه حافظ، شماره ۲۶ صفحات ۴۶ تا ۵۰

(۱) نگاه کنید به : فرهنگ ایرانی پیش از اسلام ، … دکتر محمد محمدی- چاپ سوم- ۱۳۷۴، انتشارات توس ، صفحه ۱۰۰-۱۰۱

(۲) همان کتاب و همان ص ۱۰۱

(۳) کتاب های: الف- تاریخ و فرهنگ ایران ( در دوره انتقال از عصر ساسانی به اسلام)، جلد یکم- انتشارات یزدان ، چاپ اول ۱۳۷۲

ب- فرهنگ ایرانی (پیش از اسلام- و آثار آن در تمدن اسلامی و ادبیات عربی) – انتشارات توس- چاپ سوم (اول برای توس)، ۱۳۷۴٫

در داستان خضر و موسی (ع) کارهای عجیب در نزد ما (از جمله کشتن یک نوجوان) توسط خضر دیده می‌شود. این سوال مطرح است که آیا رسیدگی به پرستشگاه‌ها توسط کوروش (محتمل ترین گزینه برای ذوالقرنین) عجیب‌تر است یا کشتن یک نوجوان توسط خضر؟! آیا قتل نفس گناه بزرگی نیست؟! اگر به صورت ظاهری به کارهای خضر نگاه کنیم می‌گوییم که کارهای نادرستی کرده است. اما اگر ظاهر نگری را کنار بگذاریم و به درون مایه توجه داشته باشیم، حقایق را در می‌یابیم. این موضوعی است که در بررسی ذوالقرنین هم باید در نظر داشته باشیم. آیا اینها نشانه‌هایی برای خردمندان نیست که نباید با ظاهر نگری به کارهای مردان خدا نگاه کرد؟

پس از آنکه شواهد و منابع گوناگون نشان داد که محتمل‌ترین گزینه برای ذوالقرنین (ع) در قرآن کریم، کوروش بزرگ است، بسیاری از علمای اسلامی از جمله علامه طباطبایی این نظر را قابل قبول تر دانستند (طباطبایی، ۱۳۶۳: ج ١۳، ص ۶۶۵). در تفاسیر گوناگون از این نظر یاد می‌شد به طوری که علمای فراوانی این نظر را منطقی تر از نظرات دیگر دانستند.

با توجه به شأن نزول آیات سوره کهف که مرتبط با سوالاتی از جانب یهودیان بوده است و از طرفی در منابع یهودی و در کتب عهد عتیق از لوقرانائیم یاد می‌شود که در رویای دانیال به صورت قوچ دو شاخ ظاهر می‌شود (عرفان منش، ١۳۸۹: ص ١۹) موضوع کوروش و ذوالقرنین جدی می‌شود. جالب آنکه نقش برجسته‌ای از کوروش با دو شاخ قوچ به دست آمده است.


نقش برجسته مرد بالدار پاسارگاد به همراه کتیبه بالای آن: منم کوروش پادشاه هخامنشی (Ker Porter, 21: pp. 492-493)

علاوه بر اینها شباهت ترتیب فتوحات کوروش به ذوالقرنین بسیار قابل توجه است و از آن مهم‌تر موضوع سد ذوالقرنین می‌باشد. به طوری که گزنفون مورخ یونانی از ساختن دژهایی برای جلوگیری از یورش اقوام وحشی به ارمنستان با کمک کوروش بزرگ در مناطق قفقاز سخن می‌گوید (گزنفون، دفتر ۳، بخش ۲)، جالب آنکه ابن‌خرداذبه» از سلام ترجمان» نقل می‌کند که سدی با مشخصات سد ذوالقرنین در قرآن کریم در همان مناطق مورد اشاره گزنفون دیده است و آن سد در نوشته‌های ابن خرداذبه صراحتا به عنوان سد ذوالقرنین مطرح شده است (ابن خرداذبه، ١۸۸۹: صص ١۵۲-١۵۷). هنوز هم بازمانده‌هایی از آن سد در آن مناطق دیده می‌شود.

این در حالی است که کوروش در نزد دیگر یکتاپرستان نظیر یهودیان و مسیحیان شخصیتی قابل احترام محسوب می‌شود.

همانطور که مشاهده می‌کنید شواهد آنقدر زیاد است که نمی‌توان شباهت کوروش بزرگ و ذوالقرنین را نادیده گرفت. از لوقرانائیم و ذوالقرنین گرفته تا نقش برجسته پاسارگاد و سد کوروش در قفقاز و ترتیب فتوحات و…

هرچند نقدهایی توسط برخی از پژوهشگران به فرضیه کوروش و ذوالقرنین مطرح شد اما با کمال احترام، باید گفت آن نقدها آنقدر قوی و مستند و مستدل نبودند که بتوانند وجود این همه شواهد را زیر سوال ببرند.



کتیبه نویافته خشایارشای بزرگ، بار دیگر بر ت آبادگری و مردم دوستی هخامنشیان تأکید می‌کند. پیش از این، منابع و شواهد زیادی حاکی از آبادگری و احترام به مردمان در این دوره بوده‌اند، اما در این سند خیلی آشکار، این موضوع از زبان شاهنشاه گفته می‌شود.

همیشه یافته‌های نوین باستان‌شناسی، دانش ما را درباره تاریخ دوره‌ها کامل تر می‌کنند. به تازگی یک کتیبه هخامنشی در پی دستگیری سارق اشیای موزه آذربایجان از سارقان اموال تاریخی کشف و ضبط شده است که بسیار ارزشمند می‌باشد. این کتیبه در روز سه شنبه ۲۶ آذر ١۳۹۲ در موزه آذربایجان تبریز رونمایی شد.

بسیاری از کتیبه‌های هخامنشی دارای سطور یکسانی هستند، اما در این کتیبه، با سطور متفاوتی آشنا می‌شویم و از این رو این کتیبه ارزش دو چندان می یابد.



متن این کتیبه بدین شرح است:

١- {خدای بزرگ است} اهورامزدا که بزرگترین

۲- خدایان {است} که این بوم را آفرید

۳- که آن آسمان را آفرید که مردم را

۴- ،۵- آفرید، که شادی را برای مردم آفرید

۵-،۶- که خشایارشا را شاه کرد

۶-، ۷- یک شاه از بسیاری

۷-،۸- یک فرمانروا از بسیاری

۸-،۹- گوید خشایارشا شاه

۹-،١۰- هنگامی که شادی مردم سرزمین من را ببینی

١۰-،١١- بر تو آشکار خواهد شد

١١-،١۲- که من آنان را خوشنود کردم

١۲- پیش از من داریوش

١۳- شاه که پدر من بود او به خواست

١۴- اهورامزدا مردم بسیاری را

١۵- خشنود کرد اهورامزدا

١۶- … با {دیگر} خدایان شهریاری مرا

١۷- و آنچه را کردم/س (۱).

بخش نخست این کتیبه در دیگر کتیبه‌های هخامنشی، از جمله در کتیبه‌های داریوش بزرگ هم دیده می‌شود؛ نکته‌ای که از این بخش می‌توان دریافت کرد این است که شاه شاهان» نام خود را پس از نام خدای بزرگ و مردم می‌آورد.

در این سند نویافته، توجه ویژه به مردم آشکار تر می‌شود چرا که شادی مردم و خشنودی آنها، بسیار با اهمیت ترسیم شده است، به طوری که موضوع اصلی این کتیبه شادی و خشنودی مردمان است.

اسناد و الواح زیادی از دوران هخامنشی بدست آمده است که نشان می‌دهد کارگران و کارمندان از شرایط خوبی برخوردار بودند و برای کارهایشان به تناسب زحماتشان مزد می‌گرفتند. برخی از مورخان انیرانی مانند یونانی‌ها و یهودی‌ها، هخامنشیان را ستودند و از دادگری آنها سخن رانده‌اند.

در دوران باستان در مورد کودکان چه فکری می شده و با آنها چطور رفتار می شده؟ زندگی آنها چه مقدار با کودکان امروز متفاوت بوده است؟ چطور آنها تربیت می شدند و آموزش می دیدند که چطور رفتار کنند؟ تاریخ دوران کودکی در ایران باستان زیاد مورد توجه قرار نگرفته است. این به این دلیل می باشد که اطلاعات بسیار اندکی در دست است. …


کودکان دنیای باستان چطور؟ والدین در عهد باستان چه روابط عاطفی با فرزندانشان داشته اند؟ آریس مطرح کرده است که در جوامع پیش مدرن حدود نیمی از کودکان متولد شده هرگز به بزرگسالی نمی رسیدند، بنابراین پیوندهای عاطفی با کودکان در مقایسه با امروز به مراتب دارای اهمیت کمتری بوده است. از دهه ۱۹۶۰ مطالعات بیشتری به ویژه در مورد جنبه های مختلف دوران کودکی در دوران باستان انجام شده است، اما  نه درباره ایران باستان. لازم به ذکر است که آثار مربوط به دنیای یونانی- رومی بر مبنای یک سنت متنی غنی تر می باشد. فقط دو مثال ذکر  می شود؛ اولی کتاب ویرایش شده ای با عنوان ساختارهای دوران کودکی در روم و یونان باستان (کوهن و روتر، ۲۰۰۷).  مولفان در این کتاب موضوعات گوناگونی از جمله دوران کودکی و تحصیل بر پایه یافته های باستان شناسی، تعلیمات مسیحیت برای کودکان در قرن چهارم، رفاه کودکان و تشریفات گذار به بزرگسالی را مورد بررسی قرار می دهند. فصل هایی وجود دارند که به موضوع دختران و پسران به طور جداگانه و تفاوت های جنسیتی می پردازند. حتی از آن جدیدتر و مفصل تر درباره کودکی و تحصیل رساله آکسفورد در دنیای کلاسیک می باشد (گرابز، پارکین و بل، ۲۰۱۳). این اثر ایده های مربوط به کودکان از دوران بارداری و تولد تا مرگ در یونان، رم، مصر و در محیط های بت پرستی، مسیحی و یهودی را شرح می دهد. اما برای ایران باستان ما به مراتب مدارک کمتری در دست داریم.


با این وجود راه هایی برای بررسی زندگی کودکان و دوران کودکی به خصوص در اواخر دوره باستان وجود دارد. منابع در دسترس ما عمدتاً قوانین مذهبی مرتبط با کودکان، ادبیات اندرز و هر گونه نوشته ای درباره دوران  کودکی می باشد. باستان شناسی در این رابطه می تواند کمک بسیاری بکند اگر کاوش بیشتر انجام بگیرد و مطالعه با روش شناسی خاصی انجام شود (کمپ،۲۰۰۱).


 




اما فقدان کودکان در زمینه باستان شناسی در یک مطالعه مهم مورد توجه و بحث قرار گرفته است (باکستر، ۲۰۰۰: ۱۶۰- ۱۶۱). من قصد ندارم که ارجاعات مربوط به متون قانونی در دسترس را ذکر کنم اما به جای آن اشاره می کنم به یک متن پازند جالب از اواخر دوره ایران باستان که عادت ها و آداب و رسوم کودکان را روشن می کند.


این متن کوتاه به خودی خود یک مطالعه ابتدایی مهم می باشد دست کم برای یک رساله کارشناسی ارشد. حیرت آور است که متن مورد بحث تصویری از تحصیل ارائه می کند که درباره ایران امروزی درست است. در حقیقت خیلی از مثل های ذکر شده دقیقاً چیزی هستند که امروزه تجویز می شوند.


بهترین کار در رابطه با این متن که با آن رو به رو شدم مکالمه فارسی مدرسه راهنمایی اثر هاینریش یونکر می باشد. من نمی دانم که چرا این اثر تاکنون به فارسی ترجمه نشده است و چرا کار جدیدی درباره این متن اخیراً در هیچ زبان اروپایی انجام نشده است. ممکن است به سادگی این را نادیده گرفته باشم، اما این اولین متنی نیست که به ذهن خطور می کند!


به نظر می رسد که تحصیل در ایران زردشتی از ویژگی های خاصی بر خوردار بوده است. فصلی از صد در نثر مطرح می کند که این برای همه مشخص بوده که فرستادن بچه به مدرسه و یادگیری، هر کار و عمل نیکی که بچه انجام می داده، مانند این است که پدر و مادر با دست های خود انجام داده اند» (یونکر، ۱۹۱۲ : ۱۲). در واقع با خواندن این اثر و مدارکی که می توان از خواندن منابع مربوط به آموزش و کودکان در اواخر ایران باستان به دست آورد، کودکانی دیده می شوند که به خاطر رفتار خوبشان مورد ستایش قرار می گیرند. این نادر است که ما تصویری از زندگی کودکان در دنیای ایرانیان و زردشتیان بدست آوریم. به منظور ارائه اطلاعات مایل هستم تعدادی ترجمه آزاد از برخی متن ها را در اختیار قرار دهم. تا هنگامی که خودم وقت کافی برای کار کردن بر روی یک ویرایش جدید داشته باشم. خوانده های من بر پایه ویرایش و ترجمه یونکر می باشد.


بخش کودکان از متن ۲۵ شروع می شود (یونکر ۱۹۱۲: ۲۰)، در حالی که ۲۴ قطعه اول در رابطه با جوانان است، بنابراین درباره وظایف آنها تفاوت وجدایی وجود دارد:


۲۵- وقتی به مدرسه میروی، راه مستقیم را برو ( و) سگ ها و جوجه ها و احشام را نزن.


۲۷- وقتی به خانه میروی برای دستور پدر و مادر آماده باش (این را دوست دارم).


۲۹- تا زمانی که بهت امر نکرده اند ننشین (این را هم دوست دارم).


۳۰- وقتی به شما گفته می شود که غذا بخور، دماغ و دستان خود را بشور.


۳۳- وقتی غذا خوردنت تمام شد، دندان هایت را تمیز کن.


۳۷-۳۶- خوب بخواب و به درستی برخیز.


۳۸- روز بعد قبل از طلوع خورشید برخیز و دستان و صورت خود را سه بار و ۷ بار خیلی خوب با آب بشور.


۴۳-۴۱- وقتی ۲۰ ساله شدی به نزد فرزانگان، آموزگاران و ون برو. آنها سوالاتی درباره دانش خواهند پرسید و اگر تو جواب را ندانی، مردم نگاهت خواهند کرد. تو (باید) به زمین نگاه کنی.(مردود شدن در امتحانات).


آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

رنگ خودرو کاغذ دیواری ایرانی بهترین وکیل پایه یک در تهران و کرج فرکتال باران طراحی سایت، سئو، طراحی فروشگاه اینترنتی دکتر تهران بیوتی سوال طور سازنده انواع دستگاه تصفیه روغن سوخته و کارکرده موتور در ایران فروش ورق اهن شیروانی رنگی گالوانیزه کرکره ای سیاه میل و میل شباهنگ آی تی